وقتی خبر مرگ کسی را میشنوم، اغلب در عکس او خیره میشوم و به زندگی او فکر میکنم. به این که چه علایقی داشته است و چه کارهایی انجام داده و با چه کسانی زندگی کردهاست. خودم را جای او قرار میدهم و قضاوت میکنم که آیا از زندگیاش و کارهایی که کرده راضی است؟ گاهی از شنیدن خبر مرگ انسانی ناشناس در فاصلهای بسیار دور، اشک در چشمم حلقه میزند. مخصوصا برای کسانی که در کار خود مداومت داشتهاند و کاری را سالهای سال تکرار کردهاند. مثلاً عمری را به طرفداری از یک تیم ورزشی به این ورزشگاه و آن ورزشگاه رفتهاند و همه جوره از آن طرفداری کردهاند. یا موارد دیگری از این دست ... .
چون میدانم که «لاتزر وازرة وزر اخری» خیلی زود به خود بر میگردم و میپرسم چه قدر تا مرگ من باقی است؟
انتشار این پست در شب جمعه بوده است؛ برای آمرزش اموات فاتحهای بخوانید ...
- ۰ نظر
- ۲۶ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۳۵